۱۴ فروردین ۱۳۸۹

پیک نوروزی و شایسته سالاری

سال ها پیش زمانی که در دوره راهنمایی مشغول به تحصیل بودم اتفاقی برام افتاد که هنوز فراموشش نکردم و هر از گاهی که به یادش می افتم ویا برای کسی تعریف می کنم هم خنده می گیره و هم تاسف می خورم ، بگذریم برم سر اصل مطلب :
14 فروردین بود روز بعد از تعطیلات نوروز، تو کلاس خیلی شلوغ بود و همه با هم روبوسی می کردند ،چند از بچه ها هعم که پیک های نوروزیشون را کامل نکرده بودند از روی پیک بقیه بچه ها بخصوص شاگرد اول کلاس مشغول به کپی برداری بودند ، از اونجایی که قرار بود به بهترین پیک جایزه بدهند من هم برای پیک سنگه تموم گذاشتم ، از نقاشی و رنگ آمیزی گرفته تا حل جدول و بقیه موارد ، تقریبا کامل کامل بود ، از سر کنجکاوی پیک بقیه را نگاه می کردم و تو ذهنم مقایسه می کردم ، دوست صمیمی که شاگرد دوم کلاس هم بود ساکت نشسته بود ، رفتم طرفش و گفتم پیکت را بده ببینم چیکار کردی ، پیکش را از تو کیف در آورد و گفت من تمام طول تعطیلات مسافرت بودم و اصلا وقت نکردم یک کلمه بنویسم ، تعجب کردم ولی واقعا همینطور بود سفید سفید بود مثل روز اول ، حتی یک خط هم روش نکشیده بود ،اون لحظه براش ناراحت شدم چون دوست ورقیب خوبی بود برای من . تو همین حال بودیم که معلم وارد کلاس شد و بعد از سلام و تبریک و مقدمات پیک ها را جمع کرد و فرستاد دفتر مدرسه .
چند روز گذشت و ما هرروز در مورد اینکه چطوری نفر اول را انتخاب می کنند و یا اینهایی که پیکشون کامل نیست را تنبیه می کنند صحبت می کردیم ، تا اینکه یک روز صبح سر صف صبحگاه آقای ناظم اعلام کرد که از هر کلاس یک نفر را انتخاب کرده اند و با خواندن اسم هر نفر تشویق فراموش نشه ، من دل تو دلم نبود ،خیلی مطمئن نبودم که بهترین هستم یا نه ، نوبت به کلاس ما رسید ، حالا اسم کی خونده شد ، همین دوستم که شاگرد دوم کلاس بود !
داشتم از تعجب شاخ در می آوردم ، اصلا خشکم زده بود، پیک سفید اون بهترین تمیز ترین پیک کلاس شده بود، از جایگاه که اومد پائین خنده ای به من کرد من بهش خندیم دوستم بود دیگه چیکارش کنم.
بعد از سالها حالا که خودم به عنوان معلم سر کلاس هستم هیچ وقت به خدم اجازه نمی دهم که امتحانی که می گیرم و یا تکلیفی را که به شاگردهام می دهم را بدون بررسی وتصحیح بهشون برگردونم. امیدوارم اون دوستمو همه دوستای دیگه ام هم همین اخلاق را داشته باشند حالا تو هر شغل و حرفه ای که هستند.
اولین بار بود علنی انتخاب ناشایست یک نفر را می دیدم ،گرچه شاید ملاک انتخاب دوست من عملکرد یکساله اش در مدرسه و کسب شاگرد دومی کلاس بوده باشه که باز هم درست نبود و باید مقایسه ای عادلانه بدون در نظر گرفتن مقام ورتبه بچه ها و فقط ملاک زحمتی که هر فرد برای پیک نوروزی اش کشیده .
حالا سالها از اون ماجرا گذشته و من بارها و بارها شبیه این انتخاب را دیده ام ، استخدام یک نفر ، اخراج یک نفر ، انتخاب یک نفر برای المییاد ، اعطای بورسیه و صدها و صدها مورد دیگه ، هر بار که همچین موردی می بینم یاد حرف استادی می افتم که گفت : هر صبح که از خواب بیدار میشی بگو بسم الله رحمان رحیم ، اینجا ایران است. باید با شرایط ایران کنار بیای چون تو این کشور زندگی می کنی ، ولی خوب تا چه زمانی می شود اینطور ادامه داد ،باید همت کرد و شایسته سالاری که به نظر می رسه در خیلی از قسمت های کشور فراموش شده را دوباره احیا کرد. که این مهم همت و کار مضاعف می طلبه . به امید آن روز