۰۱ اردیبهشت ۱۳۸۸

انتخاب از گذشته تا حال

انتخاب یک نفر برای زندگی مشترک واقعا کار مشکلیه و باید دقت زیادی کرد ، هم برای آقایون و هم برای خانم ها ، برای انتخاب باید هزار تا مورد را مد نظر قرار بدی مثل اینکه اخلاق طرف مقابلت چطوریه و اصلا به اخلاق خودت می خوره ، و یا خانواده ها ،وضعیت اجتماعی ، سطح فرهنگی ،تحصیلات ، عادات و رفتارها و علایق و سلایق ، زیبایی ظاهر و خیلی چیزای دیگه با هم جور در میاد.

تو تمام این موارد از آخری نمیشه گذشت. البته نه اینکه طرفت آخر قیافه باشه،ولی حداقل اینکه ظاهر هر دو طرف با هم تناسب داشته باشه. در اصطلاح به هم بیان. در این مورد خانم ها زیاد مشکلی ندارن ولی آقایون در طول تاریخ این مشکل داشتن .

در سال های یکم دورتر آقایون که اصلا تا بعد مراسم عقد هم همسرشون را نمیدین و خوب قاعدتا نمیتونستن نظری داشته باشن.

ولی امروزه، خانم ها چادر ،روبنده و نقاب های سنتی را کنار گذاشتن و باید گفت کار آقایون برای انتخاب همسر مناسب خود آسان تر شده(از لحاظ قیافه و صورت) ولی قضیه پیچیده تر از اینهاست ، چون اصلا اینطور نیست. خانم های محترم آنچنان با مهارت از مواد آرایشی استفاده می کنند که واقعا تشخیص ظاهرشون اونهم در یک نگاه (اسمایلی نظر اسلامی) واقعا غیر ممکنه.

استفاده از این مواد در بعضی از افراد آنقدر زیاد شده که آدم فکر میکنه طرفش تو سیر... کار میکنه، این مشکل چند وقته داره برای خانم ها هم پیش میاد (با آرایش آقایون).

بهتر نیست وقتی دو نفر می خواهند در معرض انتخاب هم قرار بگیرند با واقعیت روبرو باشند.( که در واقعیت هم ما ایرانیان دومین یا سومین نژاد زیبای دنیا هستیم) و قطعا مشکلات بعدی کمتر خواهد بود. انتخاب اینگونه اصلا انتخاب فرد مورد نظر نیست و باید گفت انتخاب مواد آرایشی هست که ممکنه در چهره دیگری هم پیدا بشه.

به نظر من اینگونه تغییر قیافه ها چیزی جز دروغ و ریا نیست و کار هر دوطرف برای انتخاب مشکل تر خواهد شد.

۲۰ فروردین ۱۳۸۸

اتاق تمساح ها وسوتی بزرگ من

چند روز پیش برای انجام یه کار اداری به محل کار قبلی خودم سر زدم و خوب قاعدتا اول رفتم تو همون اتاقی که خودم قبلا اونجا کار می کردم جهت احوال پرسی همکار های قدیمی و البته جدید . چون کسی که من باهاش کار داشتم نبود، تو همون اتاق روی یکی از صندلی ها منتظر نشستم ، دو تا از همکارهای خانم هم تو اتاق مشغول صحبت با هم بودند. که یهو تلفن همراه من زنگ خورد . شماره یکی از شرکت های که باهاشون کار میکنم بود. منم چون حوصله نداشتم از اتاق برم بیرون همونجا تلفن را جواب دادم . منشی شرکت بعد از خوش بش معمول ازم پرسید کجا هستم منم برای اینکه حس کنجکاویش تحریک بشه گفتم چطور ،اونم بدون مقدمه ادامه داد خونتون گفتم نه گفت خونشون گفتم نه که در آخر گفت اتاق تمساح ها و منم زدم زیر خنده ولی تا به خودم اومدم دیدم همون 2 تا همکار محترم که داخل اتاق بودن دارن چپ چپ به من نگاه میکنن . تازه فهمیدم چه گندی زدم ، همون لحظه که منشی از پشت تلفن عبارت اتاق تمساح ها را گفته من هم ناخواسته بلند تکرار کردم. حالا بیا و درستش کن ، از یک طرف منشی پشت خط بود و داشت حرف میزد که البته من دیگه نمیفهمیدم چی میگه و اونطرف هم همکارهای محترم بربر منو نگاه می کردند و به هم می گفتن اتاق تمساح ها اتاق تمساح ها و...

منم که دیگه داشتم آب می شدم سعی کردم به خودم مسلط باشم و اولین کاری که کردم ار اتاق رفتم بیرون جواب تلفن را دادم و زود برگشتم گندی که زده بودم را جبران کنم. تا برگشتم دیدم همون خانمی که تو اداره حدود یک سال با هم اتاق بودیم و دیگه خوب من را میشناخت و به اخلاق من آشنا بود و البته جای خواهر بزرگ من هست و من کلی کار ازشون یاد گرفتم داره به اون یکی میگه اینجا اتاق خودشه بزار هرچی می خواهد بگه و می خنده ولی اون یکی خانم هنوز گیج بود از صحبت من.

حالا کلی عذرخوای و ببخشین و از این حرف ها و البته توضیح کامل صحبتم با منشی و سریال جناب مهران مدیری (مرد هزار چهره) و تکه کلام بازیگر فیلم که من به اون اشاره کردم نه اتاق شما. ولی بازهم اثر نکرد چون متوجه شدم این همکار نسبتا جدید ما اصلا این سریال را ندیده .پیش خودم گفتم حتما فیلم دیگه نگاه میکنه و براش فیلم معروف پدر خوانده را مثال زدم تا نوع محیط داستان فیلم را بتونه تصور کنه ولی بازهم تلاش من برای اثبات بیگناهی بی فایده بود چون خانمه یهو گفت شما چرا اینقدر تلوزیون و فیلم تماشا می کنین. دیگه نمیدونستم چی بگم که اون یکی همکارم اشاره کرد بیشتر نمی خواهد توضیح بدهی قبول کردیم و جوری نگاهم کرد که انگاری می گفت یک طلبت حالا ما تمساح شدیم. منم سرم زیر انداختم و برای اینکه موضوع را عوض کرده باشم چند تا حرف بی ربط به موضوع زدم که همون فردی که من باهاش کار داشتم از راه رسید و من یه نفس راحت کشیدم.

نتایج اخلاقی این سوتی:

1- هیچ وقت تلفن همراه را در یک اتاقی که چند نفر هستند جواب ندهید و حتی المقدور از اتاق خارج شوید .(مخصوصا اگر خانم های محترم در اون اتاق حضور دارند)

2- سعی کنید تکه کلام بازیگران فیلم ها ورد زبانتان نشود.(مخصوصا تمساحیش)

3- اگر کسی ازتون پرسید کجا هستید بدون مکس واقعیت را به او بگوئید مخصوصا اگر منشی کنجکاو از پشت تلفن بود.

4- موقع صحبت یک نفر با تلفن به مکالمه او گوش ندهید حتی اگر خود را مشغول کار دیگری نشان دهید. ( حتی شما دوست عزیز بله با خود شما هستم که الان داری این مطلب را می خوانی)

۱۷ فروردین ۱۳۸۸

تاثیر یک دوست

چند روز پیش رفته بودم دیدن یکی از دوستام (امیدوارم که اونهم منو دوست خودش بدونه) که کارش خیلی درسته، خیلی وقت بود پیغام می داد که بامن کار داره ولی خوب وقت نشده بود که به دیدنش برم.خیلی وقت پیش ها یه کاری برایش انجام داده بودم و به طور غیر مستقیم مقدار سود مالی هم نصیب من شد .وقتی دیدمش بعد از خوش و بش همیشگی و تبریک سال جدید و از این حرفها یه بسته به من داد . پرسیدم عیدیه

خندید و گفت هم آره هم نه ، حق زحمه اون کاری هست که با هم انجام دادیم و گفت که این مقدار سود در این کار بوده و لازم دیدم با هم به نسبت تقسیمش کنیم.

راستش را بخواهید من حسابی جا خوردم چون من سود خودم را برده بودم ودوستم هم این را می دونست و اینکه ما کامپیوتری ها عادت داریم به اینکه یه کاری برای کسی انجام بدیم و فقط یه تشکر خالی بشنویم( البته اگه بشنویم) وبه قول شاعر ودیگر هیچ.

با اینکه خوب میشناختمش ولی کارش برام خیلی جالب بود و میشه گفت دیدن چنین برخوردی برای من تازگی داشت.

بسته ای که به من داد از اون روز داخل جیب کتم مونده و من که پول تو جیبم نمی مونه، تو این چند وقته پر پول بوده یه جورایی میشه گفت برکت جیبم زیاد شده. شاید خیلی ها این را قبول نداشته باشند و نظر داشته باشند که این خرافات است ولی من بارها این موضوع را به چشم دیدم و به اون اعتقاد پیدا کردم ، یکسری افراد دستشون و نفسشون برکت داره البته اشتباه نگیرید منظورم خوش شانسی و اینها نیست . این افراد معمولا کسانی هستند که تو کارشون خدا را در نظر می گیرند و همیشه عدل و انصاف در کارهشون هست . حدود یک ماهی بود که پروژه های که روشون کار میکردم رو یک مشکل مونده بود که به نظر معقول هم نمیومد با چندتا از اساتید هم که مشورت کردیم به جایی نرسیدیم. اون روز بعد از اینکه این دوستم را دیدم خیلی نا امید اومدم سراغ پروژه هام ، باورکردنی نبود ولی 3 تا از اونها پله پله درست شدند بدون اینکه من چیز جدیدی یاد گرفته باشم با کسی بهم کمک کرده باشه. کاری که کردم این بود که خدا راشکر کردم و بازهم دوست دارم این را مربوط به دیدن همین دوستم بدونم. یه مثل میگه از همون دست که بدی می گیری.دوست عزیز ممنون امیدوارم همیشه همینطور دستت و زندگیت برکت داشته باشه.

در آخر باید اشاره کنم این افراد تو زندگی ما زیاد هستند فقط باید یک مقدار دقت کنیم . مثل پدرهامون که نون حلال به خونه میارن. مادرای عزیزمون که دعاهاشون ردخور نداره. پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها و خیلی های دیگه .

قدیم ها به این موضوع اعتقاد بیشتری داشتند و به این افراد احترام بیشتری می گذاشتند. خوبه آدم حرمت این افراد را نگه داره و در کل باهاشون رفیق باشه.

این کار دوستم باعث شد در حین کار به خیلی چیز های دیگه فکر کنم.