۰۷ فروردین ۱۳۸۸

چرا به دنیا اومدم

امروز داشتم به این فکر میکردم اگر به دنیا نیومده بودم چه اتفاقی می افتاد و یا چه اتفاقی نمی افتاد. بعضی از انسان ها وجودشون و یا عدم وجودشون در دنیا خیلی تاثیر گذاره البته در سطوح متفاوت. برای مثال پیامبران و امامان و یا رهبران فرقه های مختلف ، مخترعینی مثل ادیسون و یا گراهام بل و در جهت عکسش افرادی مثل، هیتلر ، صدام و خیلی های دیگه که نبودشون بهتر از بودنشون است. ولی هرچقدر هم که انسان جزء آدم های معمولی باشه باز برهم بر زندگی اطرافیانشان تاثیر می گذارد و جهت زندگی اونها و خودش را خواسته یا ناخواسته نغییر می دهد. مثل فرزندی که دانشگاه قبول می شود و برای بقیه بچه های فامیل این انگیزه را ایجاد میکنه که اونها هم درس بخوانند و باز در جهت عکس انسانی که به مواد مخدر معتاد میشه و همه خانواده را درگیر مشکل خودش میکند.

من معتقدم هر انسانی برای انجام کار خاص خودش به این دنیا می آید و زندگی می کند و در قبال آن وظایفی دارد و باید برای انجام آن تلاش کند، حالا یا در انجامش موفق میشن یا نه ولی حداقل تا یک جایی از کار را پیش میبرند تا ادامه کار را یک نفر دیگه به عهده بگیره و میشه گفت وظیفه اون فرد همین قدر بوده است . خدایا به من کمک کن امسال در انجام کار مربوط به خودم موفق باشم. و بر خود و دیگران تاثیر مثبت داشته باشم تا بدونم به دنیا آمدن بی فایده نبوده و اگر به دنیا نمی آمدم هیچ اتفاقی نمی افتاد.

روز تولد


امروز روز تولد من بود. دقیقا وسط تعطیلات عید به دنیا آمدن حس وحال خاصی داره ، اینکه همیشه به مناسبت به دنیا آمدنت از یک هفته قبل تا یک هفته بعد همه تعطیل هستند، همه پیام می دهند ، مردم به خوشحالی می پردازند به مهمانی و مسافرت می روند ، شیرینی و شکلات آجیل و میوه می خورند ، همه به همدیگه تبریک می گویند و خلاصه ههه شاد هستند از اینکه تو به دنیا آمدی و اینکه خدا هم که سنگ تمام می گزاره و هرجا که پا می گزاری سرسبزه و پر گله ، پرنده ها آواز می خوانند ، باران می بارد و در کل هوا تمیز و مطبوع تر از هر وقتی از سال است واقعا خیلی خوبه وآدم نمیدونه چی بگه (دی دی آدم از خود متشکر)

حالا خارج از شوخی تعطیلات نوروز برای ما ایرانی ها از هر جهت یکی از بهترین های زمان های سال است .حالا چه برسد به اینکه با یک روز خاص مثل روز تولدت همزمان بشه .

از اونجایی که مرغ همسایه غاز تشریف دارن من همیشه دوست داشتم روز تولدم در یک موقع دیگر سال غیر از تعطیلات نوروز باشه ، تا آنجایی که یادم می آید یه جشن تولد درست حسابی نداشتم ، یا در حال سفر بودم ، یا در حال دید و بازدید عید و این اواخر هم خانواده در حال سفر و من درحال مواظبت از خانه ، برای مثال همین سال گذشته همه اهل منزل به مسافرت رفتند و من بپای خونه شده بودم . اتفاقی تولدم مصادف شده بود با عروسی یکی از دوستان ما هم خیر سرمان برای دو ساعت خانه محترم را تنها گذاشتیم رفتیم عروسی وقتی برگشتیم دیدم جا تره و بچه نیست. جناب آقای دزد محترم تشریف آورده بودند مهمونی و بعد از کلی ریخت و پاش چون چیزی برای خوردن پیدا نکرده بودند دوربین عکاسی من و دوزار پولی که پدرجان برای گذران این چند روزه برای من گذاشته بودند با خود برده بود. حالا بماند که شب تولدم تا صبح تو کوچه با همسایه ها پلیس بازی کردیم و چشم بر روی چشم هم نگذاشتیم.

ولی خوب همه اینها خاطره میشه.

بازم جدی نگیرید چون من عاشق فروردین هستم و روز تولدم را هم خیلی دوست دارم .

راستی از همه دوستان و آشنایان که امروز به یاد من بودند و به من تبریک گفتن ، پیام گذاشتند و یا کارت تبریک فرستادن تشکر می کنم . انشاا.. عروسیتون بیام جبران کنم.

۰۴ فروردین ۱۳۸۸

فصل بهار

خیلی وقته می خواستم یه مطلب جدید بنویسم ولی خوب نشده بود . ذهنم این چند وقته خیلی مشغول مسائل کاری آخر سال بود و البته هنوز هم تموم نشدن ولی امید به خدا داره کارها روبه راه میشه. و امیدوارم بتونم یک مقدار منظم تر بشوم از جمله در اینجا. ضمن تبریک سال نو و آرزوی کامیابی و موفقیت برای همه دوستان در سال جدید و به امید فرا رسیدن بهار انسانیت یک شعر که تکراریه ولی من خیلی دوستش دارم را اینجا می نویسم.

بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود


بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه


بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد


بهار اومد با یه بغل جوونه
عیدو اورد از تو کوچه تو خونه


خیاط ما یه غربیل باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه منتظر یه مهمون
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی


یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود


یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود


آخ که چه زود قلک عیدیهامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون


بهار اومد برفها رو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد


چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت

بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد


یه حرف که از حرفهای من کتاب شد
حیف که همش یوال بی جواب شد


دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود


بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود


بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه


یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود


چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت

نمیدونم شعر از کی هست ولی با صدای زندیاد ناصر عبدالهی اون را شنیدم.

۱۱ اسفند ۱۳۸۷

روز مهندس

چند روز پیش روز مهندس بود.مبارکه

چند روز پیش تر زیرگذر شهدای غزه افتتاح شد

چند سال پیش تر بزرگراه خیام خرم یکی از برگترین پروژه های عمرانی اصفهان افتتاح شد.*

...

امروز یه بارون حسابی اومد بعد از کلی بی بارونی بسی حال نمودیم. خدا را شکر.

امروز آبروی هرچی مهندس بود رفت !!!

چند سال پیش که شهرداری پروژه اش* را افتتاح کرد همه خوش حال بودن از جمله آقای شهردار و مردم.

دو روز بعد از اون چند سال بالا بارون که اومد همه خوشحال از جمله آقای شهردار چون پروژه اش تبدیل به دریاچه مصنوعی شده بود و کلی مردم بابت ایجاد محل تفریحی در وسط شهر دعاش کرده بودن و همچنین عبور و مرور با قایق به جای اتومبیل هم خیلی بهتر بود و کلی کیف هم داشت.

شهردار که دکتر مهندس هم بود با خودش گفت حتما با این همه دعا عاقبت به خیر میشوم ، از قضا یادش رفت مسئولان پروژه را تشویق کنه. اونها هم رفتن بزرگراه را سوراخ کردن تا آب بارون دیگه اونجا جمع نشه تا مردم شهردار را دعا کنن.انگاراونها مهندس شهردار را دوست نداشتن.

گذشت و گذشت تا همین جند روز پیش ترا ،دوباره یه پروژه زیرگذر به نام شهدای غزه افتتاح شد و بازم مهندس شهردار ما و مهندس همکاراش و مردم خوشحال بودن که باز امروز ناقافل بارون گرفت، دیگه لازم نیست بگم کیا خوشحال بودن کیا نبودن. ولی بازم کلی قایق سواری کردن مردم و به جان مهندسین گرامی شهرداری و مهندس دکتر شهردار دعا کردن. این بار البته شهدای غزه هم تو دعا ها دست داشتن بلاخره اسمشون رو این پارک آبی بود.

شاید جاهای دیگه هم شهرداری اصفهان پارک آبی و یه همچنین چیزی درست کرده باشه که من خبر نداشتم. دست مهندسشون درد نکنه. واقعا که مهندسن. روح خواجه نصیرالدین و به خصوص شیخ بهایی را شاد کردن و ثابت کردن الحق ایرانی مهندسن یا مهندس ایرانین.

من خودم همیشه شک داشتم این آثار تاریخیمون را ایرانی جماعت درست کرده باشه و با خودم می گفتم حتما دست اجانب تو کار بوده ولی حالا با این مهندسین و پروژه های بزرگ دیگه شکم برطرف شد.

راستی بازم روز مهندس را تبریک میگم به همه مهندسین گرامی در هر صنف مهندسی.

یادم باشه من مهندس نشم.