۰۱ خرداد ۱۳۸۸

چرا ما رنگ عوض می کنیم

چند سال پیش یه جلسه انتخاباتی شرکت کردم، یکی از حضار سوالی در مورد ابهاماتی که درباره دارائی و املاک یکی از کاندیدا که اتفاقا سابقه مبارزاتی و انقلابی زیادی داشت، از سخنران پرسید و اشاره کرد ،چگونه می شود که این فرد با این کارنامه و پشتوانه چنین راهی را پیش گرفته است.
سخنران پاسخ جالبی داد که اون موقع تاثیر خیلی زیادی روی من داشت ،گفت اگر به تاریخ رجوع کنید و به صورت دقیق کارنامه افراد را بررسی کنید متوجه خواهید شد که این موارد بارها و بارها در طول تاریخ تکرار شده است و اصلا جای تعجب وجود ندارد . مثال هایی را زد از تاریخ صدر اسلام و افرادی که در زمان پیامبر از مبارزان و پیشگامان جبهه نبرد بودند به طوری که مورد توجه خاص پیامبر قرار می گرفتند ولی با گذر فقط چند سال و وفات پیامبر ، در برابر فرزندان پیامبر ایستاند و بعضیشان از دشمنان پیامبر هم در بی شرمی سبقت گرفتند. بعضی از این افراد به خاطر پول و مقام و بعضی به خاطر غفلت راه خود را عوض کرده اند و به راحتی از یک چهره پر سابقه در صدر اسلام به چهره ای منفور در تاریخ تبدیل شده اند.
حتی من با مطالعه کم درباره تاریخ اسلام مصداق هایی را در ذهن خودم داشتم ، افرادی مثل ابن عباس ، عمر ، ابوبکر و در طرف مقابل هم شخصی به نام حربن یزید ریاحی.
حالا هم دارم شخصیت هایی را می بینیم که چه راحت رنگ عوض کردند و به طبع اون خیلی از ما مردم هم خیلی راحت رنگی می شویم (فرند فید – فیس بوک)
من فکر می کنم اگه ما دانشجویان و جوانان مقداری در ذهن خودمون به عقب برگردیم و اتفاقات را با تاریخ مقایسه کنیم مشکلاتمون در انتخاب کمتر خواهد شد. در بسیاری از موارد ما جواب را در ذهن خود داریم ولی فقط دوست داریم اون را فراموش کنیم یا اینکه تحت نفوذ جو قرار گرفتیم از آن غفلت میکنیم .
بررسی کارنامه نامزدین موجود و البته مقایسه اون با تاریخ میتونه کمک زیادی بهمون بکنه.
من با دیدن این مطلب از زهرا اچ بی و جریانها و بحث های اینروزها به فکر نوشتن این مطلب افتادم.

۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸

هفته معلم

دیروز قبل از شروع کلاسم یکی از کاراموزام آمد به طرفم و یه شاخ گل سرخ بهم داد وگفت روزتون مبارک استاد ، خیلی خوشحال شدم و به خودم گفتم نه بابا شاگردامون هم به فکرمون هستند. همون لحظه یاد یک خاطره از معلم های دوران دبیرستان افتادم.

روز معلم بود و همه بچه ها پول رو هم گذاشته بودند و یک کیف برای این آقای معل خریده بودند ، آخه بنده خدا خودش یه کیف داشت که بیشتر شکل گونی شده بود .

خلاصه بچه ها تصمیم گرفت کیف را بدن به بچه مثبت و شاگرد اول کلاس که خیلی هم ساکت و مظلوم بود تا مراسم اهدا را از طرف بچه ها انجام بده.

بعد از زنگ استراحت داخل کلاس بچه ها داشتند از سرو کول هم بالا میرفتند که آقای معلم با وارد کلاس شد و جای دشمنتون خالی چندتا داد زد سر بچه ها که بشنید ...(س ا ن س ور) ساکت باشید(خ ف ... ) (ب ت م ....) و ... ، اوضاع حسابی ریخته بود به هم اصلا سابقه نداشت این معلم با بچه ها اینطوری برخورد کنه ، همه هاج و واج مونده بودند که یهو پسره که هدیه معلم پیشش بود بلند شد ایستاد و تا آمد حرف بزنه معلم امانش نداد و گفت مگه نمیگم بتمرگ سرجات الاغ و یه سیلی آبدار زد تو گوش پسره . اوضاع حساب قاطی پاتی شده بود ، چی فکر می کردیم چی شد.

پسره اشک تو چشماش جمع شده بود و با اینکه من اصلا فکرشو هم نمیکردم که بتونه مقاومت کنه و کارش را انجام بده، خیلی محکم کیف را که کادو هم شده بود آورد بالا به سمت آقای معلم و گفت آقا روزتون مبارک.

کلاس تو سکوت فرو رفته بود و همه به صورت معلم نگاه میکردن ، بنده خدا رنگ از روش پرید و با سرعت از کلاس رفت بیرون، اون ساعت دیگه برنگشت تو کلاس و بعد اومد از بچه ها عذر خواهی مفصل کرد و پسره را با خودش برد از کلاس بیرون و شنیدیم به پسره میگفت تو را به خدا منو ببخش منو حلال کن و ... و حالا این آقا معلم بود که اشک تو چشماش حلقه زده بود.

حیف که پسره پسر خوبی بود وگرنه خوب سوء استفاده میکرد. چقدر خوبه معلم های ما یک مقدار بیشتر صبور باشند و در برخورد با بچه ها صبر بیشتری به خرج بدهند و باهاشون دوست باشند. که البته خیلی از معلم ها اینطوری هستند.



چه زود گذشت دوران مدرسه کنار بچه ها و معلم های دلسوز و غیر دلسوز.همیشه پشت سر معلم هامون حرف میزدیم، حالا به این فکر می کنم کارآموزام پشت سر من چی میگن ؟

نمیشه فهمید ولی تمام تلاشم را می کنم تا از کارم چیزی کم نگذارم تا جای حرفی باقی نمونه. از شما کارآموزهای عزیز هم که به یاد من و تمام معلمین و استادیتون هستید تشکر می کنم.

در آخر هفته معلم را به تمام معلم ها ، اساتید و مربیان خودم در این سال ها تبریک میگوییم و آرزوی موفقیت و سربلندی برای همشون دارم.